اختیار
دارم کتاب «پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است» رو میخونم. یکی از فصلهاییش که تا حالا خوندم، در مورد «اختیار» حرف میزنه. اختیار یکی از موضوعاتیه که من خیلی در موردش فکر کردهام و در موردش زیاد بحث کردهام چون به نظرم «هیچ» اختیاری نداریم!
این کتاب هم نظرش این بود که هیچ اختیاری نداریم! و میگفت دلیل اینکه آدمها فکر میکنند اختیار دارند اینه که یه تعریف محدود-شدهای رو برای اختیار پذیرفتند! تعریفی که بهشون القا شده!
یه بخش جالب فصل اختیار این بود که برای اثبات نداشتن اختیار از «برهان خلف» استفاده کرده بود! میگفت اگه ما اختیار داشته باشیم، باید یک بار برای اولین بار یه عمل مختارانه انجام داده باشیم! بعد یه عملی رو به عنوان اولین عمل مختارانه برای یه فرد فرض میکرد (فرض برهان خلف) و میگفت این عمل (یا هر عمل دیگهای) ناشی از یه سری عوامل بیرونی و درونی دیگه هست که اگه اون عوامل جبری باشند، عملی که فرض کردیم مختارانه بوده هم جبری هست و اگه فرض کنیم اون عوامل اختیاری باشند، پس عملی که به عنوان اولین عمل مختارانه فرضش کردیم، دیگه عمل اختیاریای نیست، پس فرض برهان خلف باطل میشه! ( البته استدلالی که توی کتاب ارائه شده بود، از چیزی که من گفتم، کاملتر و جامعتر بود.)
البته توی آخرین بحثی که در مورد اختیار با ر. داشتم به این نتیجه رسیدیم که دلیل اینکه نمیتونم توی بحثهام بر سر اختیار به نتیجه برسم، تفاوت تعریفها از اختیار هست، اما این فصل کتاب رو خیلی دوست داشتم و احتمالاً دیگه هیچ وقت در مورد جبر و اختیار بحث نکنم!