تفاوتها
آمریکا به خودی خود از کشورهای مهاجرپذیر دنیا محسوب میشود. فلوریدا هم از ایالتهای مهاجرپذیرترِ آمریکاست و من به یک جای خیلی خیلی مهاجرتپذیر مهاجرت کردهم. این مهاجرتپذیر بودن باعث میشود آدمهای بسیار بسیار متفاوتی کنار هم جمع شوند. یکنواختیای بین آدمها نیست. هر کس شبیه خودش و فرهنگ خودش است. برای منی که عادتکردهام همیشه آدمهای یکشکل ببینم، این موضوع کمی عجیب است و باعث میشود توجهم بیشتر به آدمهای اطرافم جلب شود و بیشتر بهشان نگاه کنم. اما آدمهایی که به نظر میرسد سالهاست اینجا زندگی میکنند، این تفاوتها برایشان عادی به نظر میرسد.
تفاوتها از رنگ پوست هست تا مدل لباس پوشیدن یا رفتار کردن ... سایز چشمها و رنگ موها ... آرایش موها و صورت ...
وقتی جمعیت یکدست باشد، این که آدم بخواهد هر طور خودش دلش خواست باشد، سخت است! چون ممکن است آنطوری که خودش هست، طور متفاوتی باشد که توی یک جمعیت یکدست، انگشتنمایش کند. اما اینجا اینقدر تفاوت زیاد هست که اگر هر کس بخواهد آنطور دلخواهش باشد، تفاوتی به جمعیت اضافه نمیکند و برای جمعیت قابل هضم است.
تفاوت زیاد هست و تفاوت درک میشود.
وقتی که ایران بودم، دغدغه داشتم که ممکن است به خاطر موهایم اذیت شوم! تجربهی آزادی موهایم را نداشته بودم و فکر میکردم هر روز باید کلی وقت صرف کنم تا به فرم رسمی و قابل قبولی تبدیلش کنم تا بتوانم از خانه خارج شوم. ولی الان کمتر از وقتی که ایران بودم برای موهایم وقت صرف میکنم! برای قابلِ قبول بودنم، فرم موهایم برای کسی مهم نیست! کسی به این خاطر که موهایم بد جور حالت گرفته، چون دیشب با موهای مرطوب خوابیدهم، چپ چپ نگاهم نمیکند. اینکه مجبور نباشم در بندِ ظاهرم باشم برای من لذتبخش است ... اینکه در بندِ ظاهرم نباشم برای من تجربهی شیرینیست ...
پ.ن: آدمها بعد از سفر به یک کشور جدید، دچار شوک فرهنگی میشوند! این شوک فرهنگی چند مرحله دارد که اولین مرحلهاش «شیفتگی» است که حدود ۵-۶ ماه طول میکشد و بعدش افسردگی میآید به سراغ آدم که ای وای که چه چیزهایی را گذاشتهام آمدهام! وقتی تازگیهای اینجا برایش عادی شد، دلش برای داشتههایی که داشت، تنگ میشود ... من الآن در دوران شیفتگی هستم و با عینک شیفتگی به همه چیز نگاه میکنم! خواستم صرفاً هشدار داده باشم :)