هونیاک

آب کم‌جو، تشنگی آور به دست ... تا بجوشد آب از بالا و پست ...

هونیاک

آب کم‌جو، تشنگی آور به دست ... تا بجوشد آب از بالا و پست ...

هونیاک
پیام های کوتاه
  • ۴ اسفند ۹۲ , ۱۸:۵۷
    فکر
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۲۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

آزادی محدود

سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۳۴ ق.ظ

می‌گن آزادی انسان به اندازه‌‌ی طنابی هست که بهش وصله! آزادی مطلق نیست! یه آزادی محدود!!

و خب طول این طناب برای آدمای مختلف با هم فرق داره!

گاهی طول این طناب با فاصله‌ای که آدم از خواسته‌هاش داره متناسبه! شاید حتی طول طناب بیشتر باشه ... این‌طوری آدم از طنابش راضیه! گاهی تا مرزهای آزادیش میره و برمیگرده ... البته اون مرزها شاید جاهای خطرناکی باشن! جاهایی که ممکنه آدم با آزادیش حتی ضرر بزنه به خودش ...

اما بعضیا طنابشون کوتاهه! خب بعضیا با کوتاهی طول طنابشون مشکلی ندارن! اما گاهی این کوتاهی طول طناب، ممکنه یه نفر رو از خواسته‌هاش خیلی دور کنه، چنین آدمی معمولاً سعی می‌کنه بیشتر اوقاتش رو در مرزهای آزادیش سپری کنه، البته چون طنابش کوتاهه، مرزهای آزادیش زیاد خطرناک نیستن! اما این آدما طنابشون همیشه کشیده شده‌ست! انرژی زیادی تووش ذخیره شده! و وقتی طناب چنین آدمی یکباره بزرگ بشه، این آدم به مرزهای جدید آزادیش «پرتاب» میشه! و پرتاب شدن به یه جای خطرناک، خطرناکه! در «پرتاب شدن» آگاهی وجود نداره و آزادی بدون آگاهی، خطرناکه! چنین آدمی بیشتر اوقاتش رو در مرزهای آزادیش سپری میکنه تا کمبودهای قبلیش رو جبران کنه! چنین آدمی احتمال این‌که کارای خطرناکی بکنه، بیشتره!

پ.ن: توضیح دادن منظورم سخت بود! نمی‌دونم چه‌قدر تونستم اون چیزی که توی فکرم بود رو برسونم!

  • هونیاک

فکر

يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۵۷ ب.ظ
ماهی سیاه کوچولو گفت: شما زیاد فکر می‌کنید. همه‌ش که نباید فکر کرد. راه که بیفتیم، ترسِتان به کلی می‌ریزد.
  • هونیاک

هیچ چیز

شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۲۹ ب.ظ

«تجربه‌ی من در زندگی اندک است ولی به من می‌آموزد که هیچ کس صاحب هیچ‌چیز نیست ... همه‌چیز تنها نوعی توهم است و این توهم در مسایل مادی و معنوی وجود دارد. اگر کسی چیزی را که در شرف رسیدن به آن باشد، از دست بدهد، در نهایت می‌آموزد که هیچ‌چیز به او تعلق ندارد ... و اگر هیچ‌چیز به من تعلق ندارد، پس نباید اوقاتم را صرف محافظت از چیزهایی کنم که مال من نیست. بهتر است به گونه‌ای زندگی کنم که انگار همین امروز، نخستین یا آخرین روز زندگی است ...»

یازده دقیقه / پائولو کوئلیو / کیومرث پارسای


بعضی وقتا که به اپلای فکر می‌کنم، اون بخش مقاومت‌کننده‌ی مغزم بهم میگه: میخوای این همه چیزی که اینجا داری رو ول کنی بری؟

بعد اون بخش تعالی‌طلب مغزم میگه:‌ باید بلد باشی دل بکنی! وابستگی خوب نیست!

  • هونیاک

اکتشافات

جمعه, ۲ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۳۰ ق.ظ

دوست ندارم قبل از این‌که کتابی رو بخونم یا فیلمی رو ببینم، نقد یا قضاوتی رو در موردش بخونم یا بشنوم!

دوست دارم کتاب یا فیلم، خودش غافلگیرم کنه و دوست دارم برداشت و حس خاص خودم رو نسبت به کتاب یا فیلم داشته باشم.

در عوض بعد از خوندن کتاب یا دیدن فیلم، برام لذت‌بخشه که نظرات دیگران رو در موردش بدونم. کشف حس مشترک با آدمای دیگه ...

  • هونیاک

رَهِ پنهان

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ

همان‌قدر که وقتی یک نفر را دوست داشته باشم، در کنارش حس خوبی پیدا می‌کنم، اگر کسی را دوست نداشته باشم، حضورش حالم را بد می‌کند!

این حس‌ها هیچ ربطی به حرف یا نگاه یا تماس یا هیچ چیز دیگری هم ندارد و دقیقاً به فاصله‌ی اقلیدسی من با آدم‌ها مربوط است!

می‌توانم چشمانم را ببندم و بی هیچ سخنی، لذت ببرم از حضور کسی که دوستش دارم و می‌توانم چشمانم را بدوزم به صفحه‌ی مانیتور و در گوشم هدفون را فرو کنم و با صدای بلند موسیقی گوش کنم و حضور کسی که دوستش ندارم، حالم را بد کند!


  • هونیاک