سبکبار
جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۴ ب.ظ
در بستن این بارِ سفر، این دو چمدان ۲۳ کیلویی که لعنتیها هیچی تویشان جا نمیگیرد، مجبور شدهام خیلی چیزها را دور بریزم یا ببخشم یا ...
واقعاً حجم زیادی «دور ریختنی» و «بخشیدنی» داشتم ...
بعضی چیزها بود کهنه یا اضافی بود و بعید بود هیچ وقت دیگه ازشون استفاده کنم! رها شدن از دست این چیزها حس خوبی داشت ... حس سبکی ...
اما یه سری چیزا بود که اینقدر دوستشون داشتم که دلم نیومده بود ازشون استفاده کنم و حالا به هر دلیلی مجبورم ازشون جدا شم ... مثل اون شال چروکی که تو برام گرفتی ... که پارسال تابستون پوشیدمش اما امسال هی نگاهش کردم و خواستم بپوشمش اما گفتم شاید رنگ روشنش زود کثیف بشه و نیاز به شستن پیدا کنه و نگران بودم که نتونم چروکهاشو بعد از شستن، مثل روز اولش بازسازی کنم ...
و الان افسوس لذتهایی رو میخورم که نبردم!
افسوس خوشحالیهای کوچک ...
- ۹۳/۰۵/۱۰