کشف کتابخانه
در ایران تقریباً هیچ وقت از کتابهای کتابخانه استفاده نکردم (اگر هم استفاده کرده باشم آنقدر نادر بوده که یادم نمیآید)! یک دلیلش این بود که دوست داشتم کتابهایی که میخوانم را داشته باشم که زیر بعضی جملهها خط بکشم ... که گاهی کتابهای قدیمی را مرور کنم و آن جملههای خطدار را بخوانم باز ... که به کتابخانهام نگاه کنم و به خاطر کتابهایی که خواندهام به خودم ببالم ...
البته جز اینها دلایل دیگری هم داشتم ... دوست دارم کتابی که میخوانم، سالم و تمیز باشد که معمولاً کتابهای کتابخانهها این شرط را نداشتند. دیگر اینکه قدم زدن درکتابفروشیها را بیشتر از کتابخوانهها دوست داشتم.
اینجا اما کتاب خیلی گران است و زیاد با حقوق دانشجویی ما جور در نمیآید. نه که نشود خریدها! شدنی است. اما خب وقتی قیمت کتاب را با کتابی مشابه در ایران مقایسه میکنم، دلم نمیآید بخرم. به خصوص که تا حالا هم بیکتاب نماندهام چون هم از ایران با خودم کتاب آوردهام و هم سایت خیلی خوب فیدیبو هست که بشود نسخهی الکترونیکی کتابهای فارسی را خرید و هم اینکه هنوز آنقدر زبانم محشر نیست که رمان انگلیسی را بگیرم دستم و بخوانم و بفهمم و پیش بروم و لذت ببرم. تعداد لغتهایی که هنوز بلد نیستم زیادند و گاهی باعث میشوند هیچ چیز از یک پاراگراف نفهمم و دائم باید معنی لغات را در دیکشنری چک کنم که این کار هم از لذت خواندن کتاب کم میکند و بیشتر جنبهی آموزش زبان پیدا میکند تا لذت بردن از اوقات فراغت. چون چنین کتابهای گرانی ریسک خواندن و نفهمیدنش هم بالاست، ترجیح میدم طرفشان نروم.
به علاوه، از وقتی که مجبور شدم آن همه کتابهای دوستداشتنیام را در خانه بگذارم و سبکبار سفر کنم، دیدم بهتر است سبکبار بمانم و دیگر خودم را در این موقعیت سخت جدایی از کتابهایم قرار ندهم.
تازگیها اما کتابخانهی دانشگاه را کشف کردهام. یک کتابخانهی بسیار هیجانانگیز! یک عالمه کتاب. کتابهایی با ظاهر قابل قبول و مرتب. و پر از مبلهای راحتی که میتوانی لم بدهی و از بین کتابهایی که کاندید کردهای، چندتایشان را برای قرض گرفتن انتخاب کنی. فعلاً دارم هی کتاب میگیرم و سعی میکنم بخوانم تا دستم بیاید با چه جور کتابهایی راحتترم.
- ۹۳/۱۰/۱۹